سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ازدواج: پیمان زناشویى

ازدواج، مصدر باب افتعال، و حروف اصلى آن، «ز ـ و ـ ج» است. از نظر لغت «زوج» به‌معناى جفت، (در مقابل فرد[1]) عبارت از دو چیز همراه و قرین است; چه مماثل باشند، مانند دو چشم و دو گوش، و چه متضاد،[2]مانند شب و روز. در مواردى، واژه زوج در معناى فرد، به شرط داشتن قرین، به‌کار رفته است.[3] بر این اساس، به هریک از زن و شوهر، زوج و به هر دوى آن‌ها زوجین اطلاق مى‌کنند; چنان‌که در قرآن آمده است: «و‌اَنّه خَلَقَ الزَّوجینِ الذَّکَرَ والأُنثى». (نجم/53، 45) به‌کار بردن دو واژه زوج و زوجه (مذکّر و مؤنّث)، براى زن صحیح است; ولى قرآن، در مورد زن، همه‌جا «زوج و ازواج»، به جاى «زوجه و زوجات» به‌کار برده است. (بقره/2، 35، 102، 234 و 240 و احزاب/33، 28، 50، 59 و‌...) راغب مى‌گوید: از آیه‌49 ذاریات/51، به‌دست مى‌آید که همه چیز در جهان داراى زوج و قرین (ضد یا مثل یا جزء ترکیبى) هستند.[4] در کتاب‌هاى لغت، کم‌تر به واژه ازدواج توجّه شده است;[5] ولى با توجّه به‌معناى زوج، کلمه ازدواج، مفهوم اقتران و اتّحاد دو چیز را در برخواهد‌داشت.
ازدواج، در عرف و شرع، پیمان زناشویى است و بر اساس آن، براى مرد و زن نسبت به یک‌دیگر، تعهّداتى اخلاقى و حقوقى پدید مى‌آید که سرپیچى (از بسیارى) از آن‌ها، عقوبت و کیفر را در پى خواهد داشت.[6] ازدواج در هر آیینى، با قوانین و مقرّرات ویژه‌اى صورت مى‌گیرد و اسلام به آداب و رسوم دیگر اقوام احترام گذاشته است: لکلِّ قوم‌نکاحٌ.[7]
از پیمان زناشویى در قرآن به «نکاح» نیز تعبیر شده، و به دو معنا به‌کار رفته است: 1.‌آمیزش* جنسى. (بقره/2،230; نساء/4، 6) 2.‌عقد ازدواج. (نور/24،‌32) لغویان و مفسّران در تعیین معناى حقیقى و مجازى آن، بر یک نظر نیستند.[8] گروهى معناى حقیقى نکاح را آمیزش و کاربرد آن در عقد را مجاز مى‌دانند.[9] متقابلا برخى معناى حقیقى آن را عقد ازدواج قرار داده‌اند.[10] گروهى معتقد به اشتراک لفظى شده‌اند،[11] و هر گروهى براى خود استدلال‌هایى دارند; ولى فیّومى مى‌گوید: عقد و آمیزش، هر دو معناى مجازى هستند و معناى حقیقى نکاح در لغت، چسبیدن و به هم پیوستن یا مخلوط شدن است.[12]
در قرآن، بیش از 80 بار مادّه «زوج» و مشتقّات آن و حدود 23 بار، کلمه «نکاح» و مشتقّاتش به‌کار رفته است. از‌کلمه «استمتاع» نیز درباره ازدواج، در قرآن بهره گرفته شده است و واژه‌هایى از قبیل طلاق*، ظهار، ایلاء، عدّه، مرئه، بعل،نساء، ذکر وانثى، احصان، صداق، مهریّه، اجر، مَس، تحریم و احلال نیز در دامنه گسترده بحث ازدواج قرار‌مى‌گیرند.

ازدواج، سنّت آفرینش:

زوجیّت، قانونى فراگیر در میان همه جانداران و از‌جمله گیاهان است: «و‌اَنزَل مِن‌السَّماءِ ماءً فاَخرَجنا بِه اَزوجًا مِن نَبات‌شَتّى» (طه/20، 53). زوجیّت در حیوان و انسان، پاسخى به غریزه جنسى است که به‌طور طبیعى، براى بقاى نسل در آن‌ها نهاده شده است: «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجـًا ومِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا‌...» ‌(شورى/42،11). انسان در مقابل غریزه جنسى، یکى از سه راه را مى‌تواند برگزیند: یا از هر طریقى آن را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا به‌صورت متعادل و مشروع در ارضاى آن گام بردارد. راه نخست به نوعى مخالف نظام تکوین و طبیعت است; زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات دیده مى‌شود که در آمیزش به فرد گزینش شده‌اى از جنس مخالف بسنده مى‌کنند و به نوعى تشکیل خانواده مى‌دهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان مى‌دهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمى‌رود. راه دوم که مسیحیّت و بودائیان و برخى اقوام در گوشه و کنار جهان پیرو آن هستند و با عنوان رهبانیّت* و ریاضت از آن یاد مى‌شود، نیز اوّلا با طبیعت انسان و دیگر جانداران مخالف است; زیرا قوّه شهوت* در وجود انسان آفریده شده و بهره‌بردارى از لذّات مادّى را هم طبیعت انسانى و هم ادیان الهى تجویز مى‌کنند. ثانیاً موجب بروز اختلالات روانى در انسان مى‌شود. قرآن مى‌فرماید: «قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتى اَخرَجَ لِعبادِه والطَّیِّبتِ مِنَ‌الرِّزق = چه کسى زینت‌هاى الهى را که براى بندگان آفریده شده، حرام کرده است؟» (اعراف/7،32) و در آیه‌27 حدید/57 رهبانیّت را بدعت نصارا شمرده است که حقّ آن را رعایت نکرده‌اند: «...‌و‌رَهبانِیَّةً ابتَدَعوها ما کَتَبنها عَلیهِم اِلاَّ ابتِغاءَ رضونِ اللّهِ فَما رَعَوها حقَّ رِعایَتِها» ، و پیامبر با صراحت فرموده است: «لا رهبانیّة فى‌الاسلام».[13] یکى از نتایج این رهبانیّت، تحریم ازدواج براى زنان و مردان تارک دنیا در مسیحیّت بوده است. راه سوم با ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده حاصل مى‌شود:«واللّه جَعَل لکُم مِن اَنفسِکم اَزوجا‌...». (نحل/16، 72; شورى/42،11) خداوند در قلب مرد* و زن*، محبّت* فوق العاده‌اى افکنده است که بقاى پیوند ازدواج را تضمین مى‌کند و وابستگى هر کدام از آن دو به پدر، مادر و دیگر خویشان را، تحت‌الشعاع قرار مى‌گیرد: «...‌و‌جَعل بَینَکم مَوَدَّةً و رَحمَة‌...». (روم/30، 21) این نشان وجود ادراکى فطرى در نهاد انسان است که قرآن از آن به «میثاق* غلیظ» (نساء/4، 21) تعبیر کرده است.[14]

اهمّیّت ازدواج در ادیان الهى:

انبیا، اطفاى شهوت از راه‌هاى نامشروع، مانند خود ارضایى (استمنا)، زنا و هم‌جنس‌گرایى، را منع کرده‌اند. قرآن کریم قوم لوط را که راه طبیعى ارضاى شهوت (ازدواج) را کنار گذاشته و به هم‌جنس‌گرایى روى آورده بودند، قومى تجاوزگر: «و‌تَذَرونَ ما خَلَقَ لَکُم رَبُّکم مِن اَزوجِکُم بَل اَنتُم قَومٌ‌عَادون» (شعرا/26، 166)،[15] و گروهى مسرف: «اِنَّکم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دونِ النِّساءِ بل اَنتم قَومٌ مُسرِفون» (اعراف/7،81)، خوانده است. در آیات دیگرى، نیز از راه‌هاى نامشروع اطفاى شهوت، با عناوین فاحشه و راه زشت یاد‌شده است. (اسراء/17، 32; نمل/27، 54)
تشکیل خانواده (ازدواج) در اسلام مورد تشویق قرار گرفته و همگان موظف شده‌اند مقدّمات آن را براى افراد بى‌همسر فراهم کنند; «واَنکِحوا‌...». (نور/24،32) این خطاب عام است و هر نوع کمک مادى و معنوى از‌جمله وساطت را دربرمى‌گیرد. در روایت آمده است: «أفضل الشفاعات أن تشفع بین اثنین فى‌النکاح حتى یجمع اللّه بینهما».[16]قرآن مى‌فرماید:«و‌اَنکِحُوا الاَیـمى مِنکُم والصّـلِحینَ مِن عِبادِکُم و اِمائِکُم‌...». ایامى در این آیه، افراد مجرّد و بى‌همسر، اعم از زن و مرد هستند. در ادامه مى‌فرماید: فقر* و نادارى، نباید مانع ازدواج آنان شود; زیرا خداوند با فضل خویش، بى‌نیازکننده انسان است: «اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ‌...». (نور/24، 32)

ازدواج در جاهلیّت:

در عصر جاهلیّت، ازدواج‌هاى مختلفى رواج داشته است.[17] قرآن به مواردى از نکاح‌هاى مرسوم جاهلیّت* اشاره دارد:
1. نکاح مقت (زناشویى وارث با همسر میّت); رسم جاهلیّت بر این بود که زن میّت، مانند اموال او، به ارث مى‌رسید و وارث یا خود، بدون مهر با او ازدواج مى‌کرد (نکاح مقت) یا او را به ازدواج با شخص دیگرى وامى‌داشت و مهریّه‌اش را مالک مى‌شد یا زن، خود را با پرداخت مبلغى، به وارث بازخرید مى‌کرد و تا آخر عمر بلاتکلیف مى‌زیست و با مرگ وى اموالش به وارث مى‌رسید[18]: «...‌لا‌یَحِلُّ لَکم اَن تَرِثُوا النِّسآءَ کَرهًا و‌لا‌تَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبعضِ ما ءاتَیتُموهُنّ‌...». (نساء/4، 19) تعبیر «مقت» از آیه‌22 نساء/4 گرفته شده که در آن، از نکاح با زن* پدر، نهى شده است: «و‌لا تَنکِحوا ما نَکَحَ ءَاباؤُکُم مِنَ‌النِّساءِ اِلاّ ما قَد سَلَفَ اِنَّه کانَ فـحِشَةً و مَقتًا وساءَ سَبیلاً». طبرسى مواردى ازاین‌گونه نکاح را برشمرده که پس از اسلام، از پیامبر درباره آن مى‌پرسیدند. یکى از آن موارد به فرزند ابوقیس* مربوط است که پس از وفات پدر از نامادرى‌اش درخواست ازدواج کرد. زن گفت: من تو را فرزند خود مى‌دانم و براى تو که از صالحان قوم خویش هستى، این کار، شایسته نیست در عین حال، اجازه‌بده از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) در این‌باره بپرسم. حضرت او را از این ازدواج بازداشت; سپس این آیه نازل شد.[19]
2. نکاح خدن (زناشویى غیر رسمى و پنهانى); اساس این نکاح بر عقیده‌اى جاهلى بود که برخلاف ارتباط آشکار، ارتباط دوستانه پنهانى را با زن، نیکو مى‌شمرد.[20] قرآن در دو مورد به این‌گونه نکاح اشاره کرده است: در نساء/4، 25 آن‌جا که شرایط ازدواج با کنیزان را بیان مى‌کند، مى‌فرماید: «...‌و لا مُتَّخِذتِ اَخدان‌...». در این آیه، از‌ازدواج با کنیزانى که به‌صورت گرفتن دوست پنهانى مرتکب فحشا مى‌شوند، منع کرده است. نظیر این تعبیر درباره مردان هم آمده است (مائده/5، 5).
3. نکاح بدل (زناشویى به‌صورت تعویض همسر); طبرسى، قولى را نقل کرده که آیه «...‌و‌لا‌اَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن اَزوج‌...» (احزاب/33،52) درباره این‌گونه ازدواج است که در جاهلیّت وجود داشته و اسلام آن را منسوخ کرده‌است.[21] 4. نکاح استبضاع (زناشویى براى تولید‌مثل). 5. نکاح رهط (زناشویى دسته‌جمعى).[22] 6. نکاح شغار (ازدواجى که مهر آن، واگذارى متقابل خواهر یا دختر به طرف مقابل‌است). از سوى دیگر در جاهلیّت بر زنان مطلّقه یا شوهر مرده، سخت‌گیرى مى‌شد. قرآن از دخالت در امور آنان هم به شوهر پیشین و هم به خویشان زن هشدار مى‌دهد. در آیه‌231 بقره/2 به مردان مى‌گوید: پس از طلاق یا به‌شایستگى نگاهشان بدارید یا به خوبى رهایشان کنید و آنان را براى زیان رساندن معطّل نگذارید تا حقوقشان ضایع شود. از‌طرف دیگر، به خویشان زن هم هشدار مى‌دهد که آنان را از ازدواج با شوهران پیشین خویش منع نکنید (بقره/2،232)، و به بازماندگان میّت هشدار مى‌دهد که از سخت‌گیرى بر زنان شوهر مرده بپرهیزید و بگذارید آینده زندگى‌شان را خودشان مشخّص‌کنند: «فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا‌جُناحَ عَلیکُم فِیما‌فَعَلنَ فِى اَنفُسِهِنّ بِالمَعروفِ‌...». (بقره/2،234)
در ذیل آیات 20‌ـ‌21 نساء/4 نقل شده که وقتى شخصى از همسرش سیر مى‌شد و به ازدواج با دیگرى تمایل مى‌یافت، براى جبران مهریّه‌اى که پرداخت کرده، همسر خویش را به اعمال منافىِ عفّت متّهم مى‌کرد و بر او سخت مى‌گرفت تا حاضر شود، مهر را بازپس دهد و شوهر، آن را براى ازدواج با زنى دیگر صرف کند.[23]قرآن، با شگفتى مى‌گوید: چگونه مهریّه را باز‌پس مى‌گیرید و براى این کار به تهمت و گناه آشکار متوسّل مى‌شوید در‌حالى‌که شما با یک‌دیگر مدّتى زندگى کرده و انس گرفته‌اید و از این گذشته، آن‌ها [هنگام ازدواج ]از شما پیمان محکمى گرفته‌بودند: «واِن اَرَدتُمُ استِبدَالَ زَوج مَکانَ زَوج وءَاتَیتُم اِحدهُنَّ قِنطارًا فَلا تَأخُذوا مِنهُ شیــًا اَتَأخُذونَهُ بُهتـنـًا و اِثمـًا مُبینا * و کَیفَ تَأخُذونَهُ وقَد اَفضى بَعضُکُم اِلى بَعض واَخَذنَ مِنکُم میثـقـًا غَلیظا». عادت دیگر جاهلیّت این‌بود که دختران یتیم* و ثروت آنان را تحت تصرّف خویش درمى‌آوردند. اگر زیبا بودند با آنان ازدواج مى‌کردند و از مال و جمال آنان بهره مى‌بردند و اگر زشت بودند، نمى‌گذاشتند دیگرى با آنان ازدواج کند; او را در مضیقه قرار مى‌دادند و اموال او را تصرّف مى‌کردند.[24] این ظلم آن قدر بزرگ و با اهمّیّت است که وقتى از پیغمبراکرم(صلى الله علیه وآله)درباره حقوق و احکام زنان پرسیده مى‌شود، پیامبر منتظر وحى مى‌ماند و خدا در خصوص حقوق دختران یتیم پاسخ مى‌دهد: «و‌یَستَفتونَکَ فِى‌النِّساءِ قُلِ‌اللّهُ یُفتیکُم فیهِنَّ و ما یُتلى عَلَیکُم فِى‌الکِتبِ فِى یَتمَى النِّساءِ الّـتِى لا تُؤتونَهُنَّ ما‌کُتِبَ لَهُنَّ و تَرغَبونَ اَن تَنکِحوهُنَّ‌...». (نساء/4،127)
در جاهلیّت، ازدواج با مطلّقه پسر خوانده مذموم بود و اسلام از آن جهت که پسرخوانده را پسر نمى‌داند، این حکم را منسوخ کرد و مطلّقه زیدبن* حارثه که پسر خوانده رسول‌الله بود به دستور خداوند به همسرى پیامبر درآمد: «فَلَمّا قَضى زَیدٌ مِنها و طَرًا زَوَّجنکَها». قرآن، هدف ازدواج پیامبر با زینب* بنت جحش را شکستن سنّت جاهلى مى‌داند: «... لِکَى لا یَکونَ عَلَى المُؤمِنینَ حَرَجٌ فى اَزوجِ اَدعیائِهِم». (احزاب/33،37) گونه برخورد قرآن با سنّت جاهلى از قاطعیّتى که در این آیه وجود دارد، استفاده‌مى‌شود; زیرا اوّلا به «زوّجنکها» تعبیر کرده تا نشان دهد این تصمیم الهى بوده است، بدین سبب زینب بر دیگر همسران پیامبر مباهات‌مى‌کرد که خداوند او را از آسمان به همسرى پیامبر درآورده است; ثانیاً در آخر مى‌فرماید: «و‌کانَ اَمرُ اللّهِ مَفعولاً» ; یعنى این کار باید بشود و امر الهى انجام شدنى است.[25]

اقسام ازدواج:

در کتاب‌هاى فقیهان پیشین، نکاح به 3 قسم تقسیم شده است:[26] 1.‌نکاح دائم; 2. نکاح منقطع یا موقّت (متعه); 3.‌ملک یمین. مؤیّد نظر فقیهان، روایتى است که در آن نکاح بر 3‌گونه دانسته شده است: نکاح به میراث (ازدواج دائم)، نکاح بدون میراث (متعه)، و نکاح به ملک یمین[27] که قرآن به دو قسم آن در این آیه اشاره دارد: «والَّذینَ هُم لِفُروجِهِم حـفِظونَ * اِلاّ على اَزوجِهِم اَو ما مَلَکَت اَیمـنُهُم‌...». (مؤمنون‌/‌23،‌5‌ـ‌6; معارج/70، 29‌ـ‌30) نکاح دائم و موقّت، هر دو ازدواج و در بسیارى از احکام مشترکند; بدین سبب به زن و مرد در متعه نیز زوج و زوجه مى‌گویند. (=>‌ازدواج موقّت)
ملک یمین به دو گونه ترسیم مى‌شود: گاه انسان مالک عین کنیز است. در این صورت، آمیزش مالک با کنیز جایز است، مگر آن که به ازدواج شخص دیگرى درآمده باشد.[28] و گاه، انسان مالک منفعت کنیز است، در‌صورتى که مالک، آن را به شخص دیگرى مباح کند که در اصطلاح به آن تحلیل گویند و هر دو فرض مذکور، در ملک یمین قرار دارد. اغلب، تحلیل را تملیک منفعت دانسته‌اند; ولى برخى، آن را نیز نوعى از عقد به‌شمار آورده‌اند.[29]






تاریخ : جمعه 91/6/3 | 2:2 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.